سفارش تبلیغ
صبا ویژن
آنکه دانش می جوید، خداوند روزیش را به عهده می گیرد . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]
کل بازدیدها:----344760---
بازدید امروز: ----4-----
بازدید دیروز: ----1-----
جستجو:
Image and video hosting by TinyPic
  •  RSS 

  • خانه

  • ارتباط با من

  • پارسی بلاگ

    هفته دوم اردیبهشت - شب هجران

  • لوگوی وبلاگ
    هفته دوم اردیبهشت - شب هجران

    استغفرالله الذی لا اله الا هو الحی القیوم، الرحمن الرحیم، بدیع السموات و الارض، من جمیع ظلمی و جرمی و اسرافی علی نفسی و اتوب و الیه.

    آمین یا رب العالمین

    ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

    امام زمان (عجّل الله تعالى فرجه الشّریف) فرمود:
    بر شما واجب است و به سود شما خواهد بود که معتقد باشید بر این که ما اهل بیت رسالت، محور و اساس امور، پیشویان هدایت و خلیفه خداوند متعال در زمین هستیم.
    مطالب بایگانی شده

    لوکوی دوستان من


  • تشنه دیدار
    نویسنده: یک دوست چهارشنبه 87/2/25 ساعت 9:29 صبح

    حضرت مهدی

    در مقابل طوفان سر بلند کرده ام تا بیایی و پناهگاهم باشی. در برابر مرگ مقاومت کرده ام تا بیایی و انتظار به پایان رسد. در برابر غم ها و جدایی ها ایستاده ام تا بیایی و مرهمی بر زخمهایم گذاری. در برابر سرکوبهای دیگران و نفس، محکم و استوار ایستاده ام تا بیایی و خستگی را از تنم بیرون کنی. در برابر خورشید سوزان ایستاده ام تا بیایی و رفع عطشم باشی.
    پس بیا و مرهمی بر تن خسته ام باش؛ آقای من!
    زمانه تو را می طلبد و انتظارت را می کشد، چون ناحقی زمانه را فراگرفته و زور و کفر بر دنیا سایه افکنده. دیگر زمانه این ظلم ها را بر نمی تابد. پس تو را صدا می زند که بیایی و این دنیای دگرگون شده را از بیراهه نجات دهی.
    مولایم! چشمان منتظرمان را از انتظار بیرون آر.


    نظر شما راجع به این مطلب  ()


  • سروش وحی چنین نامید ...
    نویسنده: یک دوست یکشنبه 87/2/22 ساعت 6:13 عصر

    میلاد با سعادت حضرت زینب سلام الله علیه مبارک

    در آن زمان که صدیقه کبری (علیها السلام) به این گوهر دریا عصمت و طهارت حامله بود حضرت ختمی مرتبت در مدینه نبود و به یکی از اسفار رهسپار بود، چون آن مظلومه از عالم رحم به عرصه وجود خرامید، صدیقه طاهره (علیها السلام) به امیرالمومنین (علیه السلام) پیغام فرستاد که چون پدرم در سفر است و حاضر نیست حضرتت این دختر را نام بگذار. آن حضرت فرمود: من بر پدرت سبقت نمی‌گیرم، صبر فرمای که به این زودی مراجعت خواهد نمود و هر نامی که صلاح داند می‌نهد. چون سه روز بگذشت رسول خدا مراجعت فرمود و به جهت آن رسم معمول بود از نخست، به سرای عصمت کبری در آمد.
    امیر (علیه السلام) خدمت آن حضرت عرض کرد یا رسول الله! حق تعالی جل و علا دختری به دخترت عطا فرموده است نامش را معین فرمایید.
    فرمود: اگر چه فرزندان فاطمه اولاد من اند لکن امر ایشان با پروردگار عالم است و من منتظر وحی می‌باشم. در این حال جبرئیل نازل شد عرض کرد: یا رسول الله! حق تو را سلام می‌رساند و می‌فرماید: نام این مولود را "زینب" بگذار، چه این را در لوح محفوظ نوشته‌ایم.
    حضرت رسالت (صلی الله علیه و آله و سلم) قنداقه آن مولود گرامی را طلبید و به سینه چسبانید و ببوسید و نامش را زینب بگذارد و فرمود: وصیت می‌کنم حاضرین و غایبین امت را که این دختر را به حرمت پاس بدارند. همانا وی به خدیجه کبری مانند است ...

    برگرفته از کتاب ناسخ التواریخ،
    بخش مربوط به حضرت زینب (سلام الله علیها)،
    تالیف محمد تقی خان سپهر

    5 جمادی الاول، سالروز میلاد
    مظهر علم و تقوا، سلاله پاک رسول خدا (صلی الله علیه و آله)،
    دست پرورده آغوش امام علی مرتضی (علیه السلام) و تربیت‌ یافته دامان فاطمه زهرا (علیها السلام)،
    حضرت زینب کبری (سلام الله علیها)
    خجسته باد.


    نظر شما راجع به این مطلب  ()


  • علت خروج حضرت زینب از مدینه
    نویسنده: یک دوست یکشنبه 87/2/22 ساعت 6:7 عصر

    سوال:
    آیت الله مدرسی در کتاب زینب ـ سلام الله علیها ـ نوشته اند: برخی علت خروج زینب ـ سلام الله علیها ـ از مدینه را، درخواست امام سجاد ـ علیه السّلام ـ از وی دانسته اند لطفاً بفرمائید آیا امام سجاد ـ علیه السّلام ـ به حضرت زینب پیشنهاد خروج از مدینه را داده اند یا خیر؟
     پاسخ:
    زینب کبری ـ سلام الله علیها ـ در سال ششم هجری پس از صلح حدیبیه و دو سال بعد از تولد حسین بن علی ـ علیه السّلام ـ پا به عرصة وجود گذاشته، محیطی که او در آن رشد کرد مهبط جبرئیل امین و جایگاه وحی سرمدی بود، روزی که خداوند به رسولش فرمان داد تمام درهایی که به مسجد النّبی ـ صلّی الله علیه و آله ـ باز شده اند را مسدود کنند زادگاه او را مستثنی کرد، مادرش پارة تن رسول الله ـ صلّی الله علیه و آله ـ،‌ پدرش دوّم شخص اسلام بعد از رسول الله ـ صلّی الله علیه و آله ـ و نخستین مرد مسلمان در اسلام، و خاندان او افضل خاندان عالم بود که خداوند متعال رجس و پلیدی را از آنان دور کرده است.
    زینب ـ سلام الله علیها ـ تحت تربیت چنین خاندان استثنایی رشد کرد، از همان ابتدا با مصیبتهای فراوان روبرو شد که تحمل آن بر بسیاری امکان پذیر نبوده، هنوز پنج سال از تولد او نگذشته بود که پدر بزرگ گرامی وی که همواره او و برادرانش حسن و حسین در آغوش پر مهر و محبت او روزگار می گذرانیدند بسوی حق شتافت و این مصیبت بر او و بویژه مادرش طاقت فرسا و گران بود، و بعد از آن مادر به بستر بیماری افتاده و به پرستاری از او پرداخته و سرانجام نیز شاهد شهادت مادر و بهترین پناه دوران کودکی خود شد و پس از آن تلاش میکرد تا برای دو برادر مادری مهربان باشد.
    زینب ـ سلام الله علیها ـ وقتی به سن ازدواج رسید طبق فرمودة رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ که روزی فرزندان علی ـ علیه السّلام ـ و جعفر نگاه کرده و فرموده بود:«دختران ما برای پسران ما و پسران ما برای دختران ما» [1]را، از میان همه خواستگاران به همسری پسر عمویش، عبدالله بن جعفر بن ابیطالب در آمد و نتیجة این ازدواج چند پسر و دختر بود بنا به نقل دکتر اصغر قائدان سه تا از فرزندان حضرت زینب ـ سلام الله علیها ـ در رکاب امام حسین ـ علیه السّلام ـ در کربلا به شهادت رسیدند.[2]
    اندک زمانی نگذشت دوباره شاهد مصیبتی دیگر شد، و آن از دست دادن پدر بزرگوارش علی ـ علیه السّلام ـ که در سال چهلم هجری به شهادت رسید بود. و هنوز از غم فقدان پدر فارغ نشده بود که پاره های جگر برادر امام حسن ـ علیه السّلام ـ در مقابل چشمان او قرار گرفت.
    با این همه مصیبتها آموخت که چگونه در کنار برادرش حسین ـ علیه السّلام ـ چون کوهی استوار ایستاده و پذیرای مصیبتهای بزرگتر باشد و سرانجام در شب 28 رجب سال 60 هجری همراه برادرش امام حسین ـ علیه السّلام ـ از مدینة جدش بسوی مکّه و در سوّم شعبان به حرم امن الهی رسید، و پس از چند ماه اقامت دوباره همراه برادر از آنجا بسوی عراق روز هشتم ذیحجه سال 60 هجری روانه شد.
    زینب کبری ـ سلام الله علیها ـ در فاجعة کربلا دهها تن از بهترین عزیزشان را از دست داد و سرانجام خود و سایر زنان اهل بیت به اسارت برده شدند. و با آن همه مصیبتهای جانفزا، دلیرانه در مقابل دشمنان خدا ـ ایستادگی کرد و با ایراد خطبه در کوفه و شام چهرة ننگین عبیدالله بن زیاد و یزید بن معاویه را بر ملا ساخت و به پاسداری از خون حسین ـ علیه السّلام ـ و رسالت الهی او پرداخت. آن عمة سادات پس از چند روز توقف در دمشق، همراه سایرزنان اهل بیت به مدینه بازگشت.[3]
    موسی فرهنگ، در کتاب خود «زینب شجاع در عاشورای حسینی» آورده است، یزید بن معاویه که در همان شور و مستی نگران اوضاع مدینه بود، نمی توانست راحت بنشیند، پیک های پی در پی از مدینه میرسد و هر روز خبر ناگوارتری به او می داد و حاکم مدینه در این مورد سکوت کرده بود بالأخره خلیفه نادان اموی طاقت نیاورد نامه ای به والی مدینه (عمر و بن سعید) نوشت .... که با رسیدن این نامه وضع آن منطقه را بتفصیل برای من بنویس .... والی مدینه همین که نامة یزید را خواند در جوابش نوشت: ذهن امیر را بی جهت مشوش کرده اند. اوضاع مدینه متشنج هست ولی نابسامان و در هم نیست. این تشنج زائیدة تهییج مردم از سخنان زینب کبری ـ سلام الله علیها ـ می باشد. خطری که موجب نگرانی باشد بهمراه ندارد ..... معهذا اگر ترتیبی اتخاذ شود او را بگوشه ای تبعید کنند موجب رفاه و آسایش بیشتر است.» یزید وقتی این جواب گنگ والی خود را دریافت کرد فوراً دستور داد تا بازماندگان اهل بیت را در شهرها متفرق کنند، و این دستور موجب خشم عموم مردم شد. چون دختر علی ـ علیه السّلام ـ پیوسته از مظالم، او صحبت میکرد و گفته های وی دهان به دهان و گوش به گوش به همه جا منتشر می شد.
    و خلیفة اموی دچار کابوس هولناکی شده بود که پیوسته وی را رنج می داد. و این کابوس جز صدای دختر علی ـ علیه السّلام ـ نبود که:«وای پسر طلقاء برای چه حسین مرا کشتی» و این صدا تا اعماق قلبش اثر میکردمثل پتک بر سرش می خورد. گاهی دست حسرت بهم می مالید و می گفت: خدا پسر مرجانه را لعنت کند. برای یک لحظه به این فکر افتاد که وجود زینب ـ سلام الله علیها ـ موجب خشم مردم شده است. در نامه ای دیگر به عامل خود نوشت و دستور داد تا هر چه زودتر خانوادة امام را تبعید نماید و زینب را به شام [4]، سید رضا صدر، در کتاب خود، بانوی کبری زینب ...، همان مطالب فوق را آورده است و جملة دیگری که نظر خواننده را جلب می نماید فرمایش حضرت زینب ـ سلام الله علیها ـ (در مقابل پیشنهاد فرماندار برای خروج آن بانو از مدینه) است:«بخدا هرگز بیرون نخواهم رفت هر چند خونمان ریخته شود.» ولی زنان بنی هاشم با ملایمت و مهربانی برای خارج شدن از مدینه متمایلش ساختند.[5]
    نقدی در کتاب زینب کبری از کتاب: (السیدة زینب ص 21) نقل می کند که زینب ـ سلام الله علیها ـ بعد از آزاد شدن از اسارت در مدینه مردم را بر علیه یزید تبلیغ میکرد والی مدینه به یزید جریان را اطلاع یزید دستور داد به اخراج حضرت زینب ـ سلام الله علیها ـ را از مدینه، داد حضرت فرمودند:«و الله خارج نمی شوم از مدینه اگر چه خونم ریخته شود، زینب دختر عقیل به زینب کبری ـ سلام الله علیها ـ گفت: ای دختر عمو آن وعده ای که خدا بما داده صادق است ..... برو به یک مکانی که در امان باشی ....»[6]
    برای خروج حضرت زینب ـ سلام الله علیها ـ از مدینه مطلب دیگری ـ در کتاب زینب فروغ تابان کوثر ـ بیان شده که علامه سید جعفر بحر العلوم از محدث خبیر حاجی میرزا حسین نوری نقل می کند: علت مسافرت حضرت زینب ـ سلام الله علیها ـ از مدینه بشام این بود که قحطی شدیدی در حجاز و مدینه پدید آمد عبدالله بن جعفر شوهر حضرت زینب ـ سلام الله علیها ـ تصمیم گرفت به شام سفر کند و پس از برطرف شدن قحطی به حجاز برگردد او بسوی شام حرکت کرد و حضرت زینب ـ سلام الله علیها ـ در این سفر همراه شوهرش به شام آمدند.[7]
    پرسشگر محترم سوال شما از کتاب زینب، تألیف آیت الله مدرسی، بعد از بررسی چنین بدست آمده است: وقتی حضرت زینب ـ سلام الله علیها ـ به شام آمد مجلس عزا بپا نمود وقتی به مدینه برگشت در آنجا مجالس عزا بپا نموده و خانمهای مدینه در مجلس عزای حسینی شرکت می نمودند و حضرت زینب ـ سلام الله علیها ـ از واقعة کربلا برای زنها ..... و بر علیه یزید بیاناتی ایراد می نمود.
    والی مدینه «عمر و بن سعد الأشدق» به یزید نامه نوشت که حضرت زینب ـ سلام الله علیها ـ وجودش در بین اهل مدینه هیجان آور است و آن بانوی مکرمه تصمیم گرفته اند و کسانی دیگر که با ایشان هستند قیام کنند بر اخذ خون حسین ـ علیه السّلام ـ و یزید نامه نوشت که بین زینب و اهل مدینه جدائی بینداز و مطلب را به اینجا می رساند که زینب ـ سلام الله علیها ـ رفتن به مصر را انتخاب نمود بخاطر اینکه مُحب اهل بیت در آنجا زیاد بودند. و یک عده گفته اند که حضرت زینب ـ سلام الله علیها ـ به شام رفتند و مطلبی هم که مؤید سوال شما می باشد می فرماید: «و قال البعض انما خَرَجَتْ بطلب من الامام زین العابدین ـ علیه السّلام ـ » یعنی بعضی گفته اند که حضرت زینب ـ سلام الله علیها ـ با خواست امام زین العابدین ـ علیه السّلام ـ از مدینه خارج شد. و مشخص ننموده که منظور از این بعض چه کسانی هستند و این مطلب را بدون ذکر مدرک بیان نموده اند.[8]
    در صورتی که حضرت از مدینه خارج شده قطعاً با اجازه امام زمانش و با مشورت او خارج گردیده است چون بانویی چون زینب که از طرف امام سجاد «دانشمند عالمه غیر معلّمه استاد ندیده» لقب گرفته با اجازه و مشورت آن حضرت از مدینه خارج شده است.
    برای مطالعة بیشتر به کتابهای ذیل مراجعه فرمائید.
    1. صادقی اردستانی، احمد، زینب قهرمان دختر علی ـ علیه السّلام ـ ، چاپ اول 1372، تهران، نشر مطهر، ص 396.
    2. عماد زاده، حسین، زینب کبری، نشر محمد، تهران، بخش سفرهای زینب ـ سلام الله علیها ـ ، ص 245.
    3. علی اکبر بابا زاده، سیمای زینب کبری، انتشارات مکیال، چاپ اول، 1377، فصل 4 سفرهای حضرت زینب ـ سلام الله علیها ـ ، ص 115.
    حدیث: از مولای متقیان علی ـ علیه السّلام ـ :
    «اَنْقَذَ السِهام، دَعْوَةُ المظلوم»
    «کارسازترین تیرها، تیر دعای مظلوم است، که سخت به هدف اصابت می کند.»
    «تصنیف غرر الحکم و درر الکلم، ص 163»
    ----------------------------------------
    [1] . اصغر قائدان، تاریخ و اماکن سیاحتی و زیارتی سوریه، چاپ: چهارم، تهران، نشر شعر،‌1383، ص 62.
    [2] . همان، ص 62.
    [3] . همان، ص 63.
    [4] . موسی فرهنگ، زینب شجاع در عاشورای حسینی، مؤسسة مطبوعاتی خزر، چاپ: اول، ص 63.
    [5] . سید رضا صدر، بانوی کبری زینب دختر زهرا ـ سلام الله علیها ـ ، ترجمة: السیده زینب، عایشه بنت الشاطی، انتشارات: ابن سینا، چاپ صبح امروز، ص 143.
    [6] . العلامة المحقق الشیخ جعفر النقدی، زینب کبری، ناشر: منشورات الرضی، چاپ 2، سال 1362، ص 121 ـ 122.
    [7] . محمد اشتهاردی، محمد، حضرت زینب ـ سلام الله علیها ـ فروغ تابان کوثر، انتشارات برهان، تهران، چاپ دانش، چاپ سوّم 1379، ص 288.
    [8] . مدرسی، آیت الله سید محمد تقی، الصدیقة زینب ـ سلام الله علیها ـ شقیقة الحسین ـ علیه السّلام ـ ، الناشر، منشورات البقیع تنصید الحروف: دار بصائر، تهران، الطبعة الأولی 1416 هـ ، ص 8 ـ 89.


    نظر شما راجع به این مطلب  ()


  • دیدگاه اهل سنت نسبت به امام زمان (عج) چیست؟
    نویسنده: یک دوست چهارشنبه 87/2/18 ساعت 9:25 صبح

    قسمت دوم و پایانی


     سوال:
    دیدگاه اهل سنت نسبت به امام زمان (عج) چیست؟ آیا تفاوت هایی بین نگاه شیعه و اهل سنت در این باره وجود دارد؟
     پاسخ:

    تفاوت مهدویت از دیدگاه شیعه و اهل سنت
    1. اختلاف در ولادت:
    شیعه ی امامیه معتقد است، امام مهدی (عج ) فرزند امام حسن عسکری (ع) است و هم اکنون نیز زنده و غایب است، ولی اهل سنت هر چند بالاتفاق به مهدویت معتقد هستند و به دلیل وجود روایت های متواتر ظهور حضرت مهدی (عج ) در آخرالزمان را جزو اعتقادات قطعی خود می دانند، اما در مورد نسب و ولادت ایشان به چند گروه تقسیم می شوند:
    عده ای از اهل سنت مدعی اند که مهدی (عج) همان عیسی بن مریم است و در این مورد به خبری واحد که از انس بن مالک نقل شده است، استناد می کنند.[33]
    تعداد اندکی نیز مدعی هستند که مهدی (عج) از اولاد عباس بن عبدالمطلب است. آنان به خبر واحدی استناد می کنند که در کنزالعمال ذکر شده است. [34]
    عده ای نیز معتقدند مهدی (عج) از اولاد امام حسن مجتبی است و نه امام حسین (ع). [35]
    گروهی می گویند: پدر امام مهدی (عج) هم نام پدر پیامبر اسلام (ص) است و چون نام پدر حضرت محمد (ص) عبدالله بود، پس مهدی (عج) بن حسن عسکری (ع) نمی تواند مهدی (عج) موعود باشد. مستند این احتمال هم باز خبری است که در کنزالعمال ذکر شده است.[36]
    جمعی از آنان همانند امامیه معتقدند که امام مهدی (عج ) از اولاد پیامبر (ص) و فاطمه (س ) است و حضرت عیسی نیز به هنگام ظهور امام مهدی (عج) به یاری او خواهد شتافت و در نماز به آن حضرت اقتدا خواهد کرد.
    چنان که در روایت های متعدد آمده است. از ام سلمه نقل شده که رسول خدا (ص) فرمود : « المهدی (عج) من عترتی من ولد فاطمه(س) ».[37] مهدی (عج) از عترت من و از فرزندان فاطمه است. جابر بن عبدالله از پیامبر (ص) نقل می کند که حضرت عیسی به هنگام ظهور مهدی (عج) نزول خواهد کرد .[38] عبدالله بن عمر می گوید: « المهدی (عج) الذی ینزل علیه عیسی بن مریم و یصلی خلفه عیسی (ع)».[39] مهدی (عج) کسی است که عیسی بن مریم بر او نزول می کند و پشت سر او نماز می خواند. این گروه حدیثی را که می گوید: «مهدی (عج) از اولاد عباس بن عبدالمطلب است». قبول نمی کند. ذهبی می گوید: این خبر را فقط محمد بن ولید نقل کرده و از کسانی است که احادیث را جعل می کرده است.[40]. البته این گروه نیز تولد حضرت مهدی (عج ) و غیبت او را قبول ندارند. ابن حجر ادعا می کند: «همه ی مسلمانان غیر از امامیه معتقدند که مهدی (عج) غیر از حجت (عج ) است؛ چون غیبت یک شخص آن هم با این مدت طولانی از خوارق عادات است ... ».[41] در پاسخ گروه اخیر باید گفت: اوّلا: روایات نبوی متعددی وجود دارد که امامان دوازده گانه را با نام های آنان به طور روشن معرفی کرده اند پس سخن او باطل است. از ابن عباس روایت شده که شخصی یهودی به نام نعثل نزد رسول خدا (ص) آمد و سوال های بسیاری را مطرح کرد. او از اوصیا نیز پرسید. حضرت در پاسخ فرمود: «نخستین وصی من علی (ع) و پس از او حسن (ع) و حسین (ع) و امامان نه گانه از فرزندان اویند » . نعثل پرسید : « نام آنان چیست » . حضرت ، نام تک تک امامان را تا امام دوازدهم (عج ) شمردند . رسول خدا ، در پاسخ جابر بن عبدالله انصاری که از ائمه ی بعد از علی (ع) سوال کرده بود، فرمود: «بعد از علی(ع)، حسن(ع) و حسین(ع) امام هستند. سپس سید العابدین(ع) ، سپس محمد بن علی باقر(ع)، تو او را خواهی دید. وقتی او را دیدی سلام مرا برسان. سپس جعفر بن محمد صادق(ع)، سپس موسی بن جعفر کاظم(ع)، سپس علی بن موسی الرضا(ع)، سپس محمد بن علی جواد(ع)، سپس علی بن محمد نقی(ع)، سپس حسن بن علی زکی (ع)، و پس از او، قائم بالحق مهدی (عج) امت من (محمد بن حسن صاحب زمان امام است. او زمین را پر از قسط و عدل می کند، همان گونه که پر از ظلم و جور شده است».[42]
    ثانیا: شواهد تاریخی و گزارش های بسیاری وجود دارد که ولادت آن حضرت و ایام کودکی او را نقل کرده اند. برای نمونه چند مورد از اقوال اهل سنت نقل می شود:
    1. حافظ سلیمان حنفی می گوید: «خبر معلوم نزد محققان و موثقان این است که ولادت قائم (عج ) در شب پانزدهم شعبان (255 ق) در شهر سامرا واقع شده است».[43]
    2. خواجه محمد پارسا در کتاب فصل الخطاب گفته است: «یکی از اهل بیت ابو محمد بن عسکری است که فرزندی جز ابوالقاسم که قائم و حجت و مهدی (عج) و صاحب الزمان نامیده می شود، باقی نگذاشت. او در نیمه ی شعبان سال 255 هجری متولد شد. مادرش نرجس نام دارد. او هنگام شهادت پدرش پنج سال داشت».[44]
    3. ابن خلکان در وفیات الاعیان می نویسد: «ابوالقاسم محمد فرزند حسن عسکری فرزند علی هادی فرزند محمدجواد.... دوازدهمین امام از ائمه ی دوازده گانه شیعه است که به «حجت» معروف است... ولادت او روز جمعه نیمه شعبان سال 255 هـ . ق است».[45]
    4. ذهبی نیز در سه کتاب از کتاب هایش به ولادت امام مهدی (عج ) اشاره کرده و در کتاب العبر و در حوادث سال 256 هـ . ق می نویسد: «در این سال محمدبن حسن بن علی الهادی فرزند محمدجواد فرزند علی الرضا فرزند موسی الکاظم فرزند جعفر الصادق علوی حسینی به دنیا آمد. کنیه اش ابوالقاسم است و رافضیان او را الخلف الحجة مهدی (عج) منتظر و صاحب الزمان می نامند. و او آخرین امام از ائمه ی دوازده گانه است».[46]
    5. خیر الدین زرکلی (متوفی 1396 هـ . ق ) از علمای معاصر اهل سنت نیز در کتاب اعلام می نویسد: «او در سامرا به دنیا آمد و هنگام وفات پدرش پنج سال داشت و گفته شده که در شب نیمه شعبان سال 255 به دنیا آمده و در سال 265 هـ . ق، غایب شده است».[47] آیه الله العظمی صافی در کتاب مهَدویت بیش از هفتاد و هفت نفر از علمای اهل سنت را نام می برد که هر یک، به نحوی، ولادت آن حضرت را بیان کرده اند.[48] بنابراین، اگر برخی از اهل سنت می گویند: حضرت مهدی (عج ) به دنیا نیامده است، ادعایی بی اساس است که حتی با گفته ها و نوشته های بزرگان خودشان نیز سازگار نیست. شاید برخی از اهل سنت همانند ابن حجر هیثمی طولانی بودن عمر را دلیل بر عدم ولادت امام مهدی (عج ) بدانند، ولی باید گفت: خدایی که قادر است عیسی بن مریم را زنده نگه دارد تا به مهدی (عج ) اقتدا کند و یونس را در شکم ماهی محافظت کند و یا به نوح پیامبر نهصد و پنجاه سال عمر بدهد آیا قدرت ندارد به مهدی (عج ) عمر طولانی عنایت کند؟[49] خود اهل سنت نیز به زنده بودن عیسی، خضر، صالح و ... معتقدند. نتیجه این که ولادت حضرت مهدی (عج) امری است مسلم و قطعی و خود اهل سنت هم به آن واقف اند.
    محمد بن علی حمزه می گوید: از حضرت عسکری (ع) شنیدم که فرمود: «ولی خدا و حجت او بر بندگان و خلیفه من در شب نیمه شعبان سال 255 به هنگام سپیده دم به دنیا آمد».[50]
    2. اختلاف بر سر عصمت امام زمان
    بیشتر علمای اهل سنت به عصمت حضرت عقیده ندارند و آن حضرت را یک انسان عادی به حساب می آورند که احتمال ارتکاب برخی گناهان و اشتباهات مثل هر انسان دیگری از او می رود. این عقیده را ابن کثیر و بسیاری از علمای اهل تسنن بدان اهتمام ورزیده اند.[51] اهل سنت در این باور به حدیثی منقول از نبی اکرم(ص) استناد می کنند که فرمود: «مهدی (عج) از ما اهل بیت است و خداوند وی را در یک شب اصلاح می کند».[52] اما از دیدگاه شیعه همه ی امامان معصوم اند و در باره ی آنان احتمال اشتباه و خطا داده نمی شود.
    4. یکی دیگر از اختلافات انکار غیبت است.
    علمای شیعه اتفاق نظر دارند که سال غیبت مهدی (عج)، سال 612 هـ ق است. آنان بر این باورند که ایشان همچنان زنده است تا زمانی که خداوند متعال اجازه ی ظهور به ایشان دهد و چنین باوری بر اساس احادیث و روایات نقل شده از نبی اکرم(ص) و اهل بیت (ع) می باشد. روایاتی که پیش از رخ دادن غیبت و یا برخی از آنها صد سال و یا دویست سال قبل از ولادت حضرت مهدی (عج) صادر شده است.
    اما بیشتر دانشمندان اهل سنت اعتقاد به غیبت امام زمان (عج) ندارند .در این جا از بیان ادله و رد آنها به جهت اختصار صرف نظر کردیم.
    این مختصر، مطالبی بود در رابطه با دیدگاه اهل سنت نسبت به امام زمان و اختلافاتی بین آنها و دیگر مسلمانان وجود دارد. اما شاید بتوان در نتیجه بگوییم که مهم ترین مطلبی که درباره ی امام زمان از زبان اهل سنت می توان بیان کرد، مسئله فتاوای چهارگانه صادره در حق فرد منکر اعتقاد به ظهور امام مهدی (عج) است.
    این اشخاص عبارت اند از: ابن حجر هیثمی شافعی، 2. شیخ احمد ابوسرور بن صباحنفی، 3. شیخ محمد بن محمد خطابی مالکی، 4. شیخ یحیی بن محمد حنبلی.
    همه ی این افراد قائل به این هستند که شخص منکر اعتقاد به ظهور باید مجازات شود و تصریح کرده اند که واجب است که چنین شخصی را بزنند و او را تحقیر کنند، تا ادب شود و به حق روی آورد و در غیر این صورت واجب القتل و مهدور الدم است.[53]
    ----------------------------------------------------
    [1]ََ سبائک الذهب، ص 78.
    [2] اقتباس از کتاب اسلام و آینده جهان، مصطفی محقق راد.
    [3] الامام المهدی (ع)، شیخ محمد باقر ایروانی، ص11.
    [4] تاریخ ابن خلدون، ج 1، ص199.
    [5] تفسیر المنار، ج10، ص 393، ج 9، ص 499 ،507.
    [6] تاریخ ابن خلدون، ج1، ص 555، فصل52.
    [7] در مورد کسانی که به ذکر احادیث مربوط به امام مهدی (ع)پرداخته اند، به، المهدی المنتظر فی الفکر الاسلامی، ص 2926 مراجعه شود.
    [8] نظم المتناثر فی الحدیث المتواتر، ص226، (به نقل از الطریق الی المهدی المنتظر، ص 91).
    [9] البدایه و النهایه، ج 6، ص281.
    [10] سنن ابن ماجه، ص699، ح 4085.
    [11] سیوطی، عرف الوردی، ص76 و 88.
    [12] سنن ابن ماجه، ص699، ح4086.
    [13] فرائد السمطین، ج2، ص 327، ح 589.
    [14] همان، ح 565.
    [15] صغانی، المصنف، ج3، ص 2077.
    [16] گنجی شافعی، البیان فی اخبار صاحب الزمان، ب 8، ح51.
    [17] مقدس شافعی، عقدالدرر، ص 45 و 55.
    [18] نعمانی، الغیبة، ص186.
    [19] سنن ابی داود، ح 4282. در الغیبة للنعمانی، ص، 187چنین آمده :حدثنا محمد بن یعقوب الکلینی قال حدثنا محمد بن یحیى عن أحمد بن إدریس عن محمد بن أحمد عن جعفر بن القاسم عن محمد بن الولید الخزاز عن الولید بن عقبة عن الحارث بن زیاد عن شعیب عن أبی حمزة قال دخلت على أبی عبد الله ع فقلت له أنت صاحب هذا الأمر فقال لا فقلت فولدک فقال لا فقلت فولد ولدک فقال لا قلت فولد ولد ولدک قال لا قلت فمن هو قال الذی یملأها عدلا کما ملئت ظلما و جورا لعلى فترة من الأئمة یأتی کما أن النبی ص بعث على فترة من الرسل.
    [20] نعیم بن حماد، الفتن، ص93.
    [21] صفانی، المصنف، ج11، ص371.
    [22] ابن ابی شیبد، المصنف، ج8، ص679.
    [23] البیان فی اخبار صاحب الزمان، ص31، ح11.
    [24] نعمانی، الغیبة، ص313، ح4.
    [25] گنجی شافعی، البیان فی اخبار صاحب الزمان، ص 35، ح 15.
    [26] عبد الدرر، ص46، ص 117 و 185.
    [27] مقدس شافعی، عقدالدرر، ص292.
    [28] مصنف ابن ابی شیبه، ح 19484، سنن ابی داوود، ح4282.
    [29] ابن ابی شیبه، المصنف، ج7، ح 19484.
    [30] صغانی، المصنف، ح20770.
    [31] احمد بن جنل، سند ج3، ص37.
    [32] عقدالدرر، ص95.
    [33] سنن ابن ماجه، کتاب الفتن، ح4029.
    [34] کنزالعمال، ج14، ص 264، ح38663.
    [35] اطنار المنیف، ابن قیم جوزی، ص 151 (به نقل از الامام مهدی، میلانی، ص 21).
    [36] کنزالعمال، ج 14، ص 268، ح38678.
    [37] . السنن الوارده فی الفتن و غوائلها و الساعه و اشراطها، عثمان بن سعید المقری، ج 5، ص 1057، نشر دارالعاصمه، ریاض، چاپ اول، 1416 هـ .
    [38] . همان، ج 6، ص1237.
    [39] الفتن، ج 1، ص 373، نعیم بن حماد المروزی، مکتبه التوحید، قاهره، چاپ اول، 1412.
    [40] تفرد به محمد بن الولید مولی بنی هاشم و کان یضع الحدیث. الصواعق المحرق، ابن حجر هیثمی، ج2، ص478، موسسة الرسالة، بیروت، چاپ اول،1997.
    [41] همان، ج2، ص482.
    [42] الاحتجاج، احمد بن علی طبرسی، تحقیق ابراهیم بهادری و ... ، ج1، ص 68-69، انتشارات اسوه، چ دوم، سال 1416؛ نیز درباره ی احادیثی که نام ائمه (ع) را ذکر کرده اند، به صحیح مسلم، ج 6، ص3 و 4، باب الامارة، رجوع شود.
    [43] ینابیع المودة، شیخ سلیمان قندوزی حنفی، ص179.
    [44] همان مدرک.
    [45] وفیات الاعیان، ابن خلکان، ج4، ص562.
    [46] العبر فی خبر من غبر، ج3 ، ص31.
    [47] الاعلام ج6، ص80.
    [48] امامت و مهدویت، ج2، ص 56 ـ 241، چاپ بهمن، نوبت اول .
    [49] به بحارالانوار، ج51، ص99 ـ 102 رجوع شود.
    [50] اقتباس از خورشید امامت و ولایت، مهدی کامرانی.
    [51] شارح سنن ابن ماجه، ج2، ص519.
    [52] سنن ابن ماجه، ج2، ص4087.
    [53] البرهان علی علامات مهدی آخرالزمان، ص183 – 187.


    نظر شما راجع به این مطلب  ()


  • دیدگاه اهل سنت نسبت به امام زمان (عج) چیست؟
    نویسنده: یک دوست سه شنبه 87/2/17 ساعت 10:10 صبح

    قسمت اول


     سوال:
    دیدگاه اهل سنت نسبت به امام زمان (عج) چیست؟ آیا تفاوت هایی بین نگاه شیعه و اهل سنت در این باره وجود دارد؟
     پاسخ:

    مسئله ی مهدویت و عقیده به مهدی (عج) منتظر در بین مسلمانان اهمیت زیادی دارد و این مطلب اختصاص به شیعه ندارد، بلکه اهل سنت در این موضوع به طور عموم با شیعه موافقت دارند و روایات زیادی که به حد تواتر معنوی می رسد، درباره ی حضرت مهدی (عج) نقل می کنند.
    احادیثی که در رابطه با حضرت مهدی (عج) در نظر اهل سنت به تواتر معنوی رسیده بالغ بر صد حدیث است و در تمامی این احادیث به ظهور حضرت مهدی (عج) اشاره شده است. آنان معترف اند بالغ بر بیست نفر از صحابه، از زبان پیامبر اکرم (ص) در رابطه با حضرت مهدی (عج) روایت نقل کرده اند که همه ی اینها در بسیاری از منابع معروف اسلامی و متون اصلی حدیث اعم از: سنن، معاجم، مسانید، مانند: سنن ابوداوود، سنن ترمذی، ابن ماجه، مسند احمد، صحیح حاکم، بزاز، معجم طبرانی، دیده می شود.
    از منابع و گفته های علمای اهل سنت، می توان برداشت کرد که مهدی (عج) از اولاد فاطمه (س) است و ظهور خواهد نمود.
    علمای اهل سنت در رابطه با موضوع ظهور این گونه اظهار نظر کرده اند:
    راجع به ظهور مصلح آخرالزمان در میان اصحاب و تابعین از قرن اوّل هجرت و بعد از آن تا به امروز خلافی نبوده و همه (علمای اهل سنت) بر ظهور آن حضرت اتفاق داشته و دارند و اگر کسی در صحت احادیث آن و صدور این بشارت از پیامبر اسلام (ص) تردید می کرد، حمل بر عدم استقامت یا بی اطلاعی او می کردند و به همین جهت تاکنون کسی مدعیان مهدویت را به انکار اصل ظهور حضرت مهدی (عج) رد نکرده است.
    در این راستا سویدی می گوید: آنچه بر آن اتفاق دارند این است که مهدی (عج) آن کسی است که در آخرالزمان قیام می فرماید و زمین را پر از عدل و داد می کند.[1]
    خیرالدین آلوسی یکی دیگر از علمای اهل سنت می گوید: بر اساس صحیح ترین گفته ها نزد اکثر اندیشمندان ظهور مهدی (عج) از جمله نشانه های قیامت است و نظر برخی از اهل سنت که آمدن وی را انکار نموده اند فاقد ارزش و اعتبار است.[2]
    کتاب های متعدد و متنوعی درباره ی ظهور آن حضرت از سوی علمای اهل سنت تألیف شده است به گونه ای که شیخ محمد ایروانی در کتاب الامام المهدی (عج) می نویسد : اهل سنت، کتاب های متعددی در گردآوری روایات مربوط به امام مهدی (عج ) و این که در آخرالزمان شخصی به اسم مهدی (عج) ظهور خواهد کرد، نوشته اند. تا حدی که من اطلاع دارم اهل سنت بیش از سی کتاب در این باره تألیف کرده اند.[3] هر چند این مسئله مورد اتفاق اهل سنت و شیعه است، اما تعداد انگشت شماری از اهل سنت احادیث مربوط به امام مهدی (عج ) را ضعیف می انگارند. مثلا ابن خلدون در تاریخ خود این احادیث را ضعیف می شمارد[4] و یا رشید رضا (مؤلف تفسیر المنار) در ذیل آیه سی و دوم سوره ی توبه به ضعیف بودن احادیث مربوط به مهدویت اشاره می کند.[5] البته، این دو دلیلی بر ادعای خود نیاورده اند و تنها به مطالبی واهی استناد کرده اند. سخنان آن دو از سوی دیگر علمای اهل سنت به شدت رد شده است و در تألیفات علمای شیعه نیز به آن دو پاسخ داده شده است. خود ابن خلدون در بیان عقیده ی مسلمانان در مورد امام مهدی (عج) می نویسد: مشهور بین همه ی اهل اسلام این است که حتما در آخرالزمان مردی از اهل بیت (ع) ظهور می کند که دین را حمایت و عدل را آشکار می کند و مسلمانان از او پیروی می کنند و او بر ممالک اسلامی استیلا می یابد. آن شخص مهدی (عج) نامیده می شود.[6] بنابراین، ضعیف شمردن احادیث از سوی وی خدشه ای بر اتفاق نظر اهل سنت در مورد ظهور مهدی (عج ) وارد نمی کند؛ زیرا این اعتقاد ناشی از کثرت احادیثی است که از طرق عامه نقل شده است. ما در زیر به ذکر برخی از کسانی که این گونه احادیث را در کتاب های خود آورده اند می پردازیم. هر چند تقریبا می توان ادعا کرد که تمام کتاب های معتبر حدیثی اهل سنت حداقل چند مورد از احادیث امام مهدی (عج ) را ذکر کرده اند: 1. ابن سعد (متوفی 230 هـ)، 2. ابن ابی شیبه (متوفی 235 هـ)؛ 3. احمد بن حنبل (متوفی 241 هـ)؛ 4 . بخاری (متوفی 273 هـ)؛ 5 . مسلم (متوفی 261 هـ)؛ 6 . ابن ماجه (متوفی 273 )؛ 7 . ابوبکر اسکافی (متوفی 273 هـ)؛ 8 . ترمذی (متوفی 279 هـ)؛ 9 . طبری (متوفی 380 )؛ 10 . ابن قتیبه دینوری (متوفی 276 )؛ 11 . حاکم نیشابوری (متوفی 405 )؛ 12 . بیهقی (متوفی 458 )؛ 13 . خطیب بغدادی (متوفی 463 )؛ 14 . ابن اثیر جزری (متوفی 606 ). [7] یکی دیگر از علمای اهل سنت می نویسد: روایات فراوانی درباره ی مهدی (عج) وارد شده به حدی که به حدتواتر می رسد. این امر در میان علمای اهل سنت شیوع دارد، به گونه ای که از جمله معتقدات آنان به شمار می آید. نیز یکی دیگر از علمای اهل سنت نوشته است: احادیث مهدی (عج) به طرق گوناگون و متعدد از صحابه نقل و بعد از آنان از تابعان نقل شده است به گونه ای که مجموع آنها مفید علم قطعی است. به همین دلیل ایمان به ظهور مهدی (عج) واجب است همان گونه ای که این وجوب در نزد اهل علم ثابت بوده و در عقائد اهل سنت و جماعت مدون شده است.[8] ابن کثیر نیز در البدایة و النهایة می گوید: مهدی (عج) در آخرالزمان می آید و زمین را پر از عدل و قسط می کند همان گونه که پر از جور و ظلم شده است. ما احادیث مربوط به مهدی (عج) را در جلد جداگانه ای گرد آوردیم همان گونه که ابوداوود در سنن خود کتاب جداگانه ای را به آن اختصاص داده است.[9] از این مطالب که از بزرگان اهل سنت نقل شد، معلوم می شود که مسئله ی مهدویت و اعتقاد به ظهور مهدی (عج ) جزو عقاید ثابت اهل سنت و جماعت است و احادیث مربوط به ظهور آن حضرت در میان آنان به حد تواتر رسیده است.
    با توجه به مطالبی که بیان شد به این نتیجه می رسیم که در مسئله ی مهدویت بین اهل سنت و شیعه مشترکاتی وجود دارد. در این جا مشترکاتی که در رابطه با امام زمان (عج) بین دو مذهب تشیع و تسنن وجود دارد، اشاره می شود:
    1. حتمی بودن ظهور و قیام حضرت مهدی (عج)
    2. نسبت حضرت مهدی (عج)
    نسبت حضرت مهدی (عج) در دیدگاه شیعه مشخص است. اما اهل سنت در موارد معینی به آن اشاره کرده اند.
    2-1. حضرت مهدی (عج) از اهل بیت و فرزندان رسول خدا؛ ابن ماجه در سنن خود نقل کرده که پیامبر (ص) فرمود: «المهدی (عج) منا اهل البیت یصلحه الله عزوجل فی لیلة».[10]
    2-2. حضرت مهدی (عج) از نسل حضرت علی (ع) ؛ سیوطی در عرف الوردی نقل کرده که رسول خدا (ص) دست علی (ع) را گرفت و فرمود: «سیخرج من صلب هذا فتی یملأ الارض قسطاً و عدلاً».[11]
    2-3. حضرت مهدی (عج) از نسل فاطمه (س) ؛ ابن ماجه از ام سلمه نقل کرده که وی از رسول خدا (ص) چنین شنید: «المهدی (عج) من ولد فاطمه(س) ».[12]
    3. ویژگی های جهانی حضرت مهدی (عج)
    اوصافی که در کتاب های اهل سنت برای امام مهدی (عج) ذکر شده، بر گرفته از احادیثی است که آنان از پیامبر اسلام (ص) نقل می کنند و در کلیات با اوصاف ذکر شده در کتاب های علمای شیعه فرقی ندارد.
    3-1. قدرتمند بودن آن حضرت هنگام ظهور؛ در روایات فراوانی تأکید شده که حضرت مهدی (عج) هنگام ظهور دارای بدنی بسیار قدرتمند است.[13]
    3-2. چهره ی نورانی؛ جوینی از رسول خدا (ص) روایت کرده است: «المهدی (عج) من ولدی ... کانّ وجهه کوکب درّی».[14]
    3-3. پیشانی بلند و بینی کشیده؛ صغانی از رسول خدا (ص) نقل کرده است: «ان المهدی (عج) اقنی اجلی».[15]
    3-4. خال بر گونه؛ بر گونه ی راست مهدی (عج)، خالی مشکی وجود دارد.[16]
    3-5. ظهور در سن چهل سالگی؛ البته از نظر شیعه ظهور حضرت در سن پیری، ولی به هیئت و صورت چهل سالگی است.
    4. هم نام بودن حضرت مهدی (عج) با پیامبر(ص)
    اهل سنت و شیعه اتفاق نظر دارند که حضرت مهدی (عج) هم نام رسول خدا(ص) است.[17]
    5. زمینه های ظهور
    5-1. ناامیدی کامل مردم؛ داود ابن کثیر الرقی می گوید: به حضرت صادق(ع) عرض کردم: این موضوع (ظهور) برای ما طولانی شد، تا بدان جا که سینه های ما تنگ شده است. حضرت فرمود: هنگامی که ناامیدی از فرج بیش از همه چیز شد، منادی از آسمان به اسم قائم ندا خواهد داد.[18]
    5-2. فراگیر شدن ستم؛ رسول خدا(ص) در این باره فرموده است: «اگر از دنیا بیش از یک روز باقی نماند، خداوند آن روز را چنان طولانی خواهد کرد، تا این که مردی از اهل بیتم برانگیخته شود و زمین را آکنده از عدل و قسط کند. آن گونه که پر از ظلم و جور شده باشد.[19
    6. نشانه های ظهور
    6-1. ندای آسمانی؛ رسول گرامی اسلام (ص) فرمود: در ماه محرم بانگی از آسمان برآید بدین مضمون که برگزیده ی خداوند فلان (مهدی (عج)) است، پس سخنش را بشنوید و از او پیروی کنید.[20]
    6-2. خروج سفیانی.
    6-3. خسف در بیداء؛ واژه ی خسف به معنای فرو رفتن و پنهان شدن و بیداء نام سرزمینی بین مکه و مدینه است. منظور از این نشانه ی این است که سفیانی با لشکری عظیم، به قصد جنگ با حضرت مهدی (عج) عازم مکه می شود. آنان در بین مکه و مدینه و در محل معروف بیداء به گونه ای معجزه آسا در زمین فرو می روند.[21]
    6-4. قتل نفس زکیه؛ کشته شدن انسانی پاک و بی گناه در آستانه ی قیام حضرت مهدی (عج) بین رکن و مقام.[22]
    7. امور مربوط به ظهور حضرت مهدی (عج)
    7-1. اصلاح امر ظهور مهدی (عج) در یک شب.[23]
    7-2. محل ظهور؛ وجه اشتراک روایات این است که ظهور آن حضرت از مکه و از کنار کعبه آغاز خواهد شد.[24]
    7-3. بیعت با حضرت مهدی (عج)؛ یکی از موضوعاتی که در منابع شیعی و سنی مورد توجه قرار گرفته، بیعت یاران حضرت مهدی (عج) با ایشان، در طلیعه ی ظهور است.[25]
    7-4. نزول فرشتگان برای یاری حضرت مهدی (عج)[26]
    7-5. نزول عیسی و اقتدا به حضرت مهدی (عج)؛ رسول گرامی اسلام (ض) فرمود: مهدی (عج) می بیند که عیسی فرود آمده و گویا آب از موهایش می چکد. پس به او می گوید: جلو برو به نماز بایست. عیسی پاسخ می دهد: نماز برای تو به پا شده و آن گاه پشت سر مهدی (عج) به نماز می ایستد.[27]
    8. ویژگی های حکومت مهدی (عج)
    8-1. عدالت گستری[28]
    8-2. رفاه و آسایش عمومی؛ رسول اکرم (ص) فرمود: «مهدی (عج) در امت من خواهد بود... مردم در زمان او چنان زندگی خواهند کرد که هرگز قبل از آن زندگی نکرده اند.[29]
    8-3. رضایت همگانی از حکومت مهدی (عج)[30]
    8-4. امنیت همه جانبه[31]
    8-5. احساس بی نیازی در مردم؛ پیامبر فرمود: «شما را به مهدی (عج) بشارت می دهم به هنگام ظهور او خداوند دل های امت محمد را سرشار از بی نیازی می کند.[32]
    8-6. غلبه اسلام بر سایر ادیان
    8-7. جهانی بودن حکومت حضرت مهدی (عج)؛ امام صادق (ع) فرمودند: هنگامی که قائم قیام نماید، هیچ زمینی نخواهد ماند، مگر آن که در آن ندای شهادتین سر داده شود.

    ادامه دارد ....


    نظر شما راجع به این مطلب  ()


  • چرا خدا دعاهایم را مستجاب نمی کند؟
    نویسنده: یک دوست شنبه 87/2/14 ساعت 9:16 صبح


     سوال:
    وچندین سال است خدا را صدا می زنم پس کجاست؟؟؟ماه رمضان ماه استجابت دعا است پس چرا نیست؟ خدا گفته: صدایم کنید تا جوابتان دهم چقدر و چند سال؟
     پاسخ:

    در روز جمعه­ای حضرت علی (ع) خطبه بلیغی بیان فرمود. در پایان این خطبه فرمود: ای مردم هفت مصیبت بزرگ وجود دارد که از آنها باید به خدا پناه برد. از دانشمند گمراه، از عابد خسته، از مؤمن گمراه، از ثروتمند ورشکسته، از عزیز خوار شده و از فقیری که مریض گشته است، باید به خداوند پناه برد. در این هنگام مردی برخاست و گفت: راست می­گویی. ای امیرالمؤمنین تو قبله ما هستی هنگامی که به بی­راهه می­رویم و تو نور هستی آن زمان ­که در تاریکی قرار می­گیریم. ولی از تو درباره این سخن خدا می­پرسم که فرمود: «مرا بخوانید تا خواسته شما را بر آورده سازم» چه شده است که ما خدا را می­خوانیم، ولی جواب داده نمی­شود؟! حضرت فرمود: همانا قلب­های شما با هشت خصلت خیانت کرد.
    نخست این که شما خدا را شناختید، ولی حقش را همان­گونه که واجب کرده است، ادا نکردید. از این رو این شناخت برای شما سودی نداشت.
    دوم این که شما به فرستاده خدا ایمان آوردید، ولی به روش و سیره وی عامل نبودید و شریعت وی را از بین بردید. پس فایده ایمان شما چیست؟!
    سوم این که شما قران را خواندید، ولی آن را به کار نبستید. گفتید چشم اطاعت می کنیم، ولی مخالفت کردید.
    چهارم این که گفتید از آتش جهنم می­ترسید، ولی هر لحظه با انجام گناهان به آن نزدیک شدید. پس ترس شما کجاست؟!
    پنجم این که گفتید مشتاق بهشت هستید و حال آن که هر لحظه کاری می­کنید که شما را از آن دور می­سازد. پس اشتیاق شما کجاست؟!
    و ششم این که از نعمت های الاهی بهره­مند می­شوید، ولی شکر آنها را به جای نمی­آورید.
    هفتم این که خداوند به شما فرمان داد با شیطان دشمنی کنید و فرمود: «همانا شیطان دشمن شماست پس او را دشمن خود بدانید» ولی شما بدون مخالفت با او دوستی کردید.
    هشتم این که تنها عیوب مردم را می­بینید و از عیب­های خویش غافل هستید. شما در حالی که خود به سرزنش کردن سزاوارترید، دیگران را ملامت می­کنید. با این اوصاف کدام دعای شما مستجاب شود؟! شما درها و راه­های دعا را به روی خود بسته­اید از خدا پروا داشته باشید و کارهایتان را درست کنید و باطن خویش را خالص سازید و امر به معروف و نهی از منکر کنید تا خداوند دعاهای شما را مستجاب کند.»[1]
    در متون دینی ما دعا عبادت و حتی مغز آن معرفی شده است. اگر در احکام عملی اسلام دقت شود می­بینیم که اکثر آنها مشتمل بر دعاهای فراوانی است. خداوند در قرآن بارها انسان را به دعا کردن فرا می­خواند.
    از جمله می­فرماید: «مرا بخوانید تا خواسته شما را بر آورده سازم»[2] یا این که می­فرماید: «اگر بندگانم از من بخواهند من به آنها نزدیک هستم و به دعای دعا کننده پاسخ می­دهم هنگامی که مرا صدا کند، پس از من بخواهید و به من ایمان بیاورید. باشد که هدایت یابید»[3]
    دعا اتصال قطره به دریاست. صرف همین ارتباط خودش ارزشمند و اجابت خدا است. چرا که خیلی­ها توفیق همین اتصال را نیز ندارند. همین که انسان به یاد خدا می­افتد و از او می خواهد و به او پناهنده می شود و خود را به درگاه او می­اندازد، عنایت خداست و انسان باید از این بابت سپاسگزار خدای سبحان باشد. خدا می­فرماید: «مرا یاد کنید تا شما را یاد کنم» یاد کردن ما هیچ سودی برای خدا ندارد. هم یادکردن ما و هم یاد کردن خدا، تنها برای ما سودمند است.
    دعا آداب و شرایطی دارد که باید با رعایت همه آنها دعا صورت پذیرد. در خطبه حضرت علی (ع) که پیش از این گذشت به بسیاری از شرائط و آداب دعا اشاره شده است. گروهی نزد امام صادق (ع) آمدند و عرض کردند: ما دعا می­کنیم، ولی مستجاب نمی شود؟! امام (ع) فرمود: «زیرا شما کسی را که به وی معرفت ندارید ، می­خوانید»[4] در حدیثی از امام علی(ع) شناخت مسؤول (خدا) از شرایط دعا معرفی شده است.[5]
    گاهی از خدا چیزی را می خواهیم که به ضرر ماست؛ مانند بچه­ای که به علت نادانی چیزی از مادرش می­خواهد که به ضررش است. دراین موقع اگر مادر خواسته ی فرزندش را برآورده سازد، به او ظلم کرده است. در این هنگام هر چند ممکن است، بچه از دست مادرش ناراحت شود، ولی این به نفع خود فرزند است. پیامبر اکرم (ص) می­فرماید: «ای بندگان خدا شما مانند مریض هستید و خداوند مانند طبیب. صلاح بیمار در آن چیزی است که طبیب می­داند و تدبیر می­کند نه در آن چه که مریض می­خواهد آگاه باشید و کارهای خود را به خدا بسپارید تا رستگار شوید.»[6] یا تنها نفع خود را در این دعا می­بینیم و غافل هستیم از این که اجابت این دعا ممکن است به ضرر دیگران تمام شود. خیلی وقت هم دعایمان مستجاب می­گردد، ولی خود متوجه نیستیم. یا در اجابت دعا عجله داریم انتظار داریم همین که دعا تمام شد، مستجاب گردد. در روایت آمده است که دعای موسی و هارون (ع ) در مورد فرعون چهل سال طول کشید تا مستجاب شود.[7]
    گاهی اجابت نشدن دعا خودش لطف خداست تا بیشتر توفیق صحبت کردن با خدا را داشته باشیم. امام رضا (ع) می­فرماید: «همانا خداوند اجابت دعای مؤمن را به تأخیر می اندازد؛ زیرا دوست دارد بیشتر صدای بنده­اش را بشنود ولی دعای منافق را زود جواب می­دهد؛ زیرا دوست ندارد صدای او را بشنود.»[8]
    یک لحظه نگاه و توجه خدا به تمام عالم و آن چه در آن است می­ارزد. نباید پذیرایی صاحب خانه ما را از خود صاحب خانه محروم کند. «چون که صد آمد نود هم پیش ماست» اگر خود خدا را به دست آوردیم به همه چیز دست یافته­ایم.
    پس اگر خیال کردیم که خدا دعای ما را اجابت نکرده است، نباید ناامید بشویم و از رحمت الاهی مأیوس گردیم. ناامیدی از رحمت الاهی از بزرگ­ترین گناهان شمرده می­شود.خداوند می­فرماید: «ای بندگان من که از خودتان غافل شدید از رحمت خداوند ناامید نشوید. همانا خداوند همه گناهان را می­بخشد؛ زیرا او بخشنده و مهربان است.»[9]
    مهم­ترین مانع در سر راه اجابت دعا گناه است. امام علی (ع) در دعای کمیل به خدا عرض می­کند : پروردگارا! گناهانی که دعا را محبوس می کند ببخش. بی­ادبی و بی­حیایی است، اگر ما نافرمانی خدا کنیم بعد از او چیزی بخواهیم و توقع داشته باشیم که خدا با گشاده­رویی به خواسته ما جواب مثبت دهد.
    گناه به تدریج یقین انسان را به خدا و پیامبر کم می­کند و سبب می­شود که انسان خدا و آیات او را تکذیب کند. قرآن می­فرماید: « عاقبت کسانی که گناه کردند این شد که آیات خدا را تکذیب کردند و آنها را مسخره نمودند.»[10] و بر عکس ، عبادت یقین­آور است «پروردگارت را عبادت کن تا یقین به سوی تو آید.»[11]
    دعا اظهار نیاز عبد به درگاه بی­نیاز است. درست است خداوند کریم است، ولی در عین حال حکیم نیز است. جود و کرم خداوند از حکمت او تجاوز نمی­کند. خداوند بخیل نیست او بر طبق حکمت خود به خواسته بنده­اش پاسخ می­دهد نه بر دلخواه عبدش.
    خداوند می­فرماید: «اگر خداوند به دلخواه انسان­ها رفتار می­کرد، آسمان و زمین و آن چه در آنهاست نابود می­شدند.»[12] و نیز می­فرماید: «ای بندگان من از دستورهای من اطاعت کنید و به من یاد ندهید که چه چیز برای شما خوب است من خود بهتر از شما می­دانم و من نسبت به بر آورده ساختن مصالح شما بخیل نیستم»[13] انسان باید به وظیفه خود عمل کند خدا کار خود را بهتر می داند.
    «ز هر چه بگذریم سخن دوست خوشتر است» خداوند متعال می­فرماید: «همانا کسانی که گفتند پروردگارمان خداست سپس استقامت کردند (بر سر حرف خود ایستادند و پافشاری کردند) فرشتگان را بر آنان نازل می­کنیم که نترسید و ناراحت نباشید. بشارت باد بر شما بهشتی که به آن وعده داده شده­اید.»[14]
    ------------------------------------------
    [1] - مستدرک الوسائل، ج 5، ص 269.
    [2] - غافر،60.
    [3] - بقره ، 186.
    [4] - مستدرک الوسائل، ج 5، ص 191.
    [5] - ارشاد القلوب، ج 1، ص 149.
    [6] - همان، ص 153.
    [7] - مستدرک الوسائل، ج 5، ص 192.
    [8] - همان، ص 194.
    [9] - زمر، 53.
    [10] - روم،10.
    [11] - حجر،99.
    [12] - مؤمنون،71.
    [13] - ارشاد القلوب، ج 1، ص 152.
    [14] - فصلت،30.


    نظر شما راجع به این مطلب  ()


  • غیرت نسبت به نوامیس، چرا؟
    نویسنده: یک دوست دوشنبه 87/2/9 ساعت 10:35 صبح


    شبهه:
    غیرت نسبت به نوامیس فردی، همانگونه که برتراند راسل نیز بیان کرده نوعی حسادت و خود خواهی است
     پاسخ:

    بحث حسادت و غیرت در بررسی ریشه‌های حجاب زنان، مورد گفت‌وگو قرار گرفته است این‌که آیا نظر اسلام درباره‌ حجاب و پوشش زن احترام گذاشتن به غیرت مرد است یا نه؟ پاسخی می طلبد که در کتاب حجاب شهید مطهری(ره) تحت عنوان فلسفه‌ پوشش در اسلام مورد بحث قرار گرفته است و در آن‌جا این مسأله تبیین شده است که علت حجاب منحصر به مسأله‌ی غیرت نیست. برای بررسی بیشتر می توانید به این بخش از کتاب شهید مطهری مراجعه فرمایید.
    اما برای بررسی غیرت و این‌که آیا تفاوتی میان آن و حسادت هست یا نیست ، برتراند راسل معتقد است بشر در زمینه‌ پول و ثروت و جاه و مقام تا حدودی توانسته است بر خودخواهی خویش غالب گردد اما در باره‌ی زن هنوز نتوانسته چنین تسلطی را پیدا کند. از دیدگاه راسل منشأ غیرت بخل و خودخواهی است و انسان آزاده از این ویژگی دور است. او می‌گوید: اگر برای یک آزاد مرد بخشش ثروت امر مطلوبی است در باره‌ی زن نیز همین طور آزاد گذاردن دیگران و کام آن‌ها را در مسایل جنسی شیرین کردن مطلوب است و دلیل معقولی برای انحصارطلبی در این زمینه وجود ندارد و افرادی این انحصارطلبی پست را تحت عنوانی مقدس به نام عفت، غیرت یا اخلاق نیکو پوشانده‌اند. تا این‌جا تحلیلی بود از سخن راسل در باره‌ی تساوی غیرت و حسادت.
    مرد در زمینه‌ لذّت بردن جنسی از زن، انحصارگرا است و دیگری را در این زمینه با خود شریک نمی‌کند حال آنچه در مرد مطرح است غیرت است یا ترکیبی از غیرت و حسادت یا تماماً حسادت است . باید ببینیم این غیرت همان حسادت است که به گونه‌ای فریبنده نام مقدسی را با خود حمل می‌کند یا از حسادت متفاوت است.
    به نظر ما حسادت و غیرت دو ویژگی متفاوت و متمایز است. ریشه‌ حسادت خودخواهی است. برخاسته از غرایز و احساسات شخصی است. در حالی که غیرت یک حس اجتماعی است و تنها پیامدش مربوط به شخص نیست. به دیگران نیز ارتباط پیدا می‌کند. غیرت می‌خواهد حد و مرز روابط عاطفی و نسبت‌های فامیلی افراد کاملاً از یکدیگر بازشناخته شود و این یک حس عمومی است نه یک خودخواهی فردی این‌که مرد توجه فراوانی به روشن بودن نسل خویش و تمایز آن از سایر نسل‌ها دارد همانند احساس علاقه‌ای است که به فرزند دارد. او می‌خواهد باز شناخته شود و هویت گمشده‌ای نداشته باشد. این‌که بگوییم برای مبارزه با خودخواهی باید از غیرت چشم پوشید همانند آن است که بگوییم عواطف انسانی و علاقه به فرزند را باید ریشه‌کن ساخت. این علاقه تنها در مرد نیست در زن نیز وجود دارد لذا اگر زن نمی‌خواهد شوهرش با دیگران باشد برای آن است که می‌خواهد همیشه تنها معشوق شوهر باشد. همه‌ی جلوه‌گری و دلبری زن برای جلب توجه مرد است و بیش از آن‌که بخواهد ارضای غریزه جنسی کند می‌خواهد دل مرد را شکار کند و آن را فقط برای خویش نگه دارد. اگر بتواند بر این حسّ انحصارطلبی تفوّق پیدا کند از ازدواج مرد با دیگران ممانعتی ندارد. ولی مرد به فرض که با نیروی اخلاقی حسادت خود را کنار بزند باز اجازه نمی دهد همسرش با دیگران آمیزش کند. چرا شهوت‌رانان از کام‌جویی دیگران از همسرشان رنج نمی‌بینند، برای این‌که خود زمینه‌ی کام‌جویی پیدا کنند و دیگران را صید کنند گاهی احساس لذّت هم می‌کنند؟ زیرا احساس غیرت در وجودشان به خاموشی گراییده است. پس غیرت یک حساسیت انسان است و به همین دلیل امام علی -علیه السلام - می‌فرماید: انسان با غیرت هیچ‌گاه زنا نمی‌کند.[1]
    در برخی از روایات نیز به این مسأله اشاره شده است که آن‌چه در مردان می بینید غیرت است و آن‌چه در زنان می بینید حسادت است. پس تفاوت غیرت و حسادت در این است که یکی از حس فردی و دیگری از حس اجتماعی نشأت گرفته است.[2] امید است آینده‌ای سرشار از فتوت، مردانگی و غیرت فراراه حرکت جوانان ما باشد.
    -------------------------------------
    [1] ـ نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 19، ب 311، ص 211.
    [2] ـ مطهری (ره)، مرتضی، مسأله‌ی حجاب، انتشارات صدرا، 1370، ص 60.


    نظر شما راجع به این مطلب  ()


  • صلوات بر «آل محمد» چرا؟
    نویسنده: یک دوست یکشنبه 87/2/8 ساعت 8:55 صبح


     سوال:
    شیعیان بدون هیچ مدرکی در صلوات بر پیامبر، آل پیامبر را اضافه کرده‌اند. 
     پاسخ:

    واژه «اهل البیت»، تنها دوبار در قرآن کریم، استعمال شده است. یکی درباره حضرت ابراهیم ـ علیه السلام ـ هنگامی که فرشتگان به همسرش گفتند: « رَحْمَه اللَّهِ وَ بَرَکاتُهُ عَلَیْکُمْ أَهْلَ الْبَیْتِ إِنَّهُ حَمِیدٌ مَجِیدٌ».[1] و دیگری درباره اهل بیت رسول الله ـ صلی الله علیه و آله ـ : « إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً»[2] و این آیه همان آیه معروف به تطهیر است و مراد از آن، پنج تن آل عبا هستند.
    مسلمانان، در طول تاریخ، به تبعیّت از قرآن کلمه «اهل بیت» را در مورد خاندان حضرت رسول الله ـ صلی الله علیه و آله ـ بکار برده‌اند و به طوری این اصطلاح اختصاصی شد که استفاده از آن برای معنای دیگری احتیاج به قرینه دارد.
    در تفسیر المیزان آمده است: «روایات در این باره از هفتاد عنوان متجاوز است و آنچه اهل سنت نقل کرده‌اند، از روایات شیعه بیشتر است. اهل سنت آن را از چهل طریق، به روایت ام سلمه، عایشه،‌ابی سعید خدری، سعد، وائله بن اسقع، ابی‌حمرا، ابن عباس، ثوبان غلام حضرت رسول ـ صلی الله علیه و آله ـ، عبدالله بن جعفر بن علی بن ابیطالب و حسن بن علی ـ علیه السلام ـ نقل کرده‌اند. شیعه نیز، آن را بیشتر از سی حدیث از حضرت علی ـ علیه السلام ـ ، امام سجاد ـ علیه السلام ـ ، و امام محمد باقر و امام جعفر صادق ـ علیهم السلام ـ ، ام سلمه، ابوذر، ابی لیلا، ابی الاسود، عمرو بن میمون اودی و سعد بن ابی‌وقاص، نقل نموده‌اند.[3]
    آیه 33 سوره احزاب به اتفاق مفسران و اندیشمندان اسلام در شأن و مقام والای اهل بیت پیامبر گرامی اسلام ـ صلی الله علیه و آله ـ نازل گردیده است. برادران اهل سنت نیز روایات فراوانی در شأن نزول این آیه ذکر نموده‌اند، از جمله:
    حاکم نیشابوری در مستدرک می‌نویسد: «عبدبن جعفر از رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ روایت می‌کند که آن حضرت ـ صلی الله علیه و آله ـ هنگامی که رحمت الهی را در حال نزول دیدند فرمودند: به سوی من بخوانید، صفیه گفت: چه کسی را؟ فرمود: اهل بیتم را، علی و فاطمه و حسن و حسین ـ علیهم السلام ـ را. آن گاه که آمدند، آن حضرت ـ صلی الله علیه و آله ـ عبای خویش را بر روی آنان افکند، سپس دستانش را بالا برده وعرض کرد: خداوندا! اینان اهل بیت من هستند، سپس بر محمد و آل محمد صلوات فرستاد. در این هنگام خدای حکیم این آیه را نازل فرمود.[4]
    و از ام سلمه نقل شده که: «آیه تطهیر در خانه من و در حالی که پنج تن آل عبا در آن بودند، نازل گردید. رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ آنان را با عبایی که بر روی آنان افکند، پوشانید. سپس عرضه داشت اینان اهل بیت من هستند، پروردگارا! رجس و پلیدی را از آنان دور کن و ایشان را پاک و مطهر گردان.[5]
    و مسلم در کتاب صحیح از یزید ‌بن حیان عن زید بن ارقم نقل می‌کند: «رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ فرموده است: من در میان شما دو گوهر گرانبها به جا می‌گذارم، کتاب خدا که ریسمان الهی است و هر کس از آن پیروی کند هدایت می‌یابد و کسی که آن را رها کند به گمراهی خواهد رفت. عرضه داشتم آیا همسران پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ از اهل بیت می‌باشند؟ فرمودند: خیر، به خدا سوگند زن روزگاری را با مرد است و سپس مرد او را طلاق داده و زن به قوم خود باز می‌گردد. اهل بیت من کسانی هستند که صدقه را بعد از پیامبر اسلام ـ صلی الله علیه و آله ـ بر خود حرام کرده‌اند.[6]
    و عبدالرحمن بن ابی لیلی گوید: «کعب بن عجره با من روبرو شد، گفت: «آیا هدیه‌ای که از پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ گرفته‌ام را به شما هدیه کنم؟» گفتم بده. گفت: «از آن بزرگوار سوال کردیم، صلوات بر شما اهل بیت چگونه می‌باشد؟» فرمود: بگویند: «اللهم صل علی محمد و آل محمد کما صلیت علی ابراهیم و علی آل ابراهیم انک حمید مجید، اللهم بارک علی محمد و آل محمد کما بارکت علی آل ابراهیم انک حمید مجید. مؤلف اضافه می‌کند که این حدیث با همین الفاظ و حروف از الامام محمد بن اسماعیل البخاری نقل شده که اهل بیت همان آل می‌باشند.[7]
    و ابوالحمراء خادم پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ درباره آیه «و امر اهلک بالصلاه و امطر علیها» می‌گوید: «پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ همیشه (موقع نماز) درب خانه علی و فاطمه ـ علیهما السلام ـ را می‌زد و می‌فرمود: «نماز، خدا رحمت کند شما را و آیه 33 سوره احزاب را قرائت می‌کرد.»[8] البته اگر بخواهیم روایتی که ذیل این آیه شریفه در مناقب اهل است را بیاوریم مطلب طولانی خواهد، که به یک مورد برای شاهد بسنده می‌کنیم:
    قرطبی در تفسیر خود روایتی که در مستدرک حاکم آورده است، و در اینکه صلوات بر آل پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ باید باشد، شک نمی‌کند، فقط او در اینکه آل دائره‌اش وسیع است یا نه بحث دارد و می‌گوید: آل، یعنی آل دین او به دلیل، آیه شریفه «ادخلوا آل فرعون؛ یعنی آل دین موسی ـ علیه السلام ـ» چون او پسر و دختر و پدر و عمی نداشت و همچنین برادر و... بنابراین کسی ایمان ندارد و موحد نیست از آل پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ نیست، اگر چه با آن بزرگوار قرابت داشته باشد، مثل اباجهل. به همین دلیل خداوند فرزند نوح را از اهل او نمی‌داند.[9]
    بنابراین ایشان صلوات بر محمد و آل او را از خود پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ نقل و قبول دارد، ولی در اینکه چه کسانی هستند بحث دارد که فعلاً به آن نمی‌پردازیم.
    ابی زکریا بن شرف النووی در کتاب خود «التبیان» در موقع ختم قرآن می‌گوید: «دعاهایی مستحب است و او دعاها را که بیان می‌دارد به این می‌رسد که بگویند: اللهم صل و سلم علی سیدنا محمد و علی آل محمد کما صلیت علی ابراهیم و آل ابراهیم و بارک علی محمد و علی آل محمد کما بارکت علی ابراهیم و‌آل ابراهیم فی العالین انک حمید مجید.[10]
    و نووی در شرح مسلم در قسمت کسی که می‌خواهد داخل مسجد شود دعاهایی را آورده است و می‌گوید: «این قبیل دعا در سنن ابی داود و غیره آمده که من آن را مفصلا جمع‌آوری کرده‌ام و در کتابی به نام «اذکار» آورده‌ام و آن گاه یکی از آن‌ها را اینگونه ذکر می‌کند: «اعوذ بالله العظیم و بوجه الکریم و سلطانه من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم، الحمد لله اللهم فصل علی محمد و آل محمد و سلم اللهم اغفرلی ذنوبی و افتح لی ابواب رحمتک و فی الخروج یقول...».[11]
    روایتی از علی بن حسین ـ علیهم السلام ـ نقل شده که در منی دعا می‌کرد تا اینکه رسید به نعمتهای خدا و آنها را شکر می‌کرد و می‌فرمود: «یا ذا المعروف الذی لاینقض و یا ذالنعم التی لاتحول و لاتزول فصل علی محمد و آل محمد و اغفرلنا و ارحمنا».[12]
    و مؤلف محترم ینابیع الموده لذوی القربی در ج 1، ص 37‌، از جواهر العقدین و الصواعق المحرقه نقل می‌کند که از نبی اسلام ـ صلی الله علیه و آله ـ نقل شده که فرمود: «صلوات بتراء بر من نفرستید». سوال کردند یا روسل الله صلوات بتراء چگونه است؟ فرمود ـ صلی الله علیه و آله ـ: شما می‌گویید خدایا بر محمد درود فرست، و ساکت می‌شوید، بلکه بگویید: خدایا برمحمد درود فرست و بر خاندان او نیز. یا خدایا بر محمد و خاندان او درود بفرست.
    و مرحوم علامه امینی(ره) از امام شافعی شعری می‌کند که اینگونه سروده است:
    «یا اهل بیت رسول الله حبکم فرض من الله فی القرآن انزله
    کفاکم من عظیم القدر إمنکم من لم یصل علیکم لا ملاه له».
    یعنی: ‌ای اهل بیت پیامبر خدا دوستی و حب شما از خداوند متعال در قرآنی که بر پیامبرش نازل کرد واجب شده است. و برای قدر و منزلت و عظمت شما همین قدر بس که کسی که در نماز بر شما درود نفرست نمازش صحیح نیست و نمازی مورد قبول ندارد. که در ذیل آن می‌گوید: شاید نماز صحیح نباشد برای او به دلیل قول پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ که در نماز درود بر آل او واجب است و یا احتمال دارد که نماز کامل اداء نکرده باشد.[13]
    و همچنین علامه امینی از کتاب «الصواعق» نقل کرده که الدار قطنی و البیهقی حدیثی را نقل کرده‌اند، که می‌فرماید: کسی که نماز بخواند و برمن و اهل‌بیت من درود نفرست نمازش قبول نیست. و شافعی این حدیث را استناد قول خود مبنی بر اینکه، درود بر خاندان پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ ازواجبات نماز است، همانگونه که بر خود پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ واجب است. و همچنین از فخر رازی در تفسیرش نقل کرده که می‌گوید: درود بر خاندان پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ منصب بزرگی است و به همین دلیل این دعا و درود در خاتمه تشهد در نماز قرار داده شد. که گفته شده: خدایا بر محمد و خاندان او درود فرست و... . [14]
    پس، لفظ آل محمد ابتکار شیعیان نبود، بلکه از صدر اسلام از زبان مبارک پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ ذکر شده و مسلمین هم همانگونه بیان کرده‌اند، که در کتب روائی و تفسیری و تاریخی اهل سنّت فراوان دیده می‌شود، و شبهه کننده محترم حتی به یکی از کتب برادران اهل سنّت توجه نداشتندکه اتفاقاً آنان بیشتر بر محمد و آل او درود فرستادن را ذکر کرده‌اند،‌که اینجا مجال بیان آن نیست. و همانگونه که بیان شد منبعی در سعه و ضیق آن بحث دارند که عده‌ای را در آل و خاندان اضافه کنند نه اینکه کسی منکر باشد.
    اینجا روایتی که (اللهم صلی علی محمد و آل محمد و بارک علی محمد و آل محمد کما صلیت علی ابراهیم و آل ابراهیم، و بارکت علی ابراهیم و آل ابراهیم) را که در کتب روائی و تفسیری برادران اهل سنّت آمده بیان می‌کنیم تا مشخص شود که یک نگاه اندک و سطحی حتی به منابع و کمی انصاف حکم می‌کند که لفظ «آل» از ابتکارات شیعه نیست بلکه از پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ نقل و سیره مسلمین گردیده است.
    کتاب المسند امام شافعی، ص 42؛ سند احمد، ج 3، ص 47 و ج 4، ص 118 و ج 5، ص 274 و ج 6، ص 8؛ و سنن الدارمی، ج 1، ص 209؛ و صحیح بخاری، ج 4، ص 118 و ج 6، ص 27 و ج 7، ص 156؛ سند احمد، ج 3، ص 156؛ و صحیح مسلم، ج 2، ص 16؛ سنن ابن ماجه، ج 1، ص 292؛ سنن ابن داود، ج 1، ص 221؛ سنن ترمذی، ج 1، ص 301 و ج 5، ص 28؛ و سنن النسائی، ج 3، ص 45؛ مستدرک حاکم، ج 1، ص 268؛ سنن الکبری، ج 1، ص 446؛ مجمع الزوائد، الهیثمی، ج 2، ص 144؛ شرح سنن النسائی، ج 3، ص 45.
    ---------------------------------------------------------
    [1] . هود، 73.
    [2] . احزاب، 33.
    [3] . ترجمه المیزان، سید محمدباقر موسوی همدانی، ج 16، ص 365، ذیل آیه شریفه.
    [4] . مستدرک علی الصحیحین، حاکم نیشابوری، ج 3، ص 147 ـ 148، و شواهد التنزیل.
    [5] . سنن بیهقی، ج 2، ص 150.
    [6] . صحیح مسلم، ج 7، ص 123، چ دار الفکر، بیروت، 8 جلدی؛ و فضل الصحابه، ص 22، احمد بن شعیب النسائی.
    [7] . مستدرک، محمد بن محمد الحاکم النیشابوری، 4 جلدی، ج 3، ص 147، سال 1406، دار المعرفه، بیروت، و ر.ک: زاد المیسر، ابن جوزی، ص 208 و 215؛ و سنن الدارمی، ج 1، ص 209؛ و صحیح بخاری، ج 4، ص 118.
    [8] . شواهد التنزیل لقواعد التفصیل فی آیات النازله فی اهل البیت، عبدالله بن احمد العروف بالحاکم الحسکانی، ج اول، ص 497، چ اول، سال 1421، مجمع احیاء التفاقه الاسلامیه، تابعه للوزاره الارشاد الاسلامی، تهران.
    [9] . الجامع لاحکام القرآن، لابی عبدالله محمد بن احمد الانصاری القرطبی، ج 1، ص 382، چ موسسه تاریخ عربی، بیروت، لبنان؛ و باز رجوع شود به روایات فراوانی که ایشان ذیل آیه شریفه «قل لا اسئلکم علیه اجرا الا الموده فی القربی» و ج 16، ص 22؛ که صراحت به اهل بیت و نام آنان دارد که علی و فاطمه و حسن و حسین ـ علیهم السلام ـ می‌باشند.
    [10] . التبیان فی آداب حمله‌القرآن، ابی زکریا بن شرف النووی، ص 162، چ 3، سال 1414، نشر دار ابن حزم، بیروت.
    [11] . صحیح مسلم بشرح النووی، النووی، 18 جلدی، ج 5، ص 224، چ دوم، 1407، دار الکتاب العربی، بیروت.
    [12] . اشکر الله عزوجل، الحافظ ابی بکر عبدالله بن عبید بن ابی الدنیا، ص 85، ج 2، سال 1407، دار ابن کثیر.
    [13] . الغدیر، علامه امینی، 11 جلدی، ج 2، ص 303، چ دار الکتب العربی، بیروت، سال 1279.
    [14] . فخر رازی، تفسیر کبیر، ج 7، ص 391، به نقل از الغدیر، علامه امینی، ج 2، ص 303.


    نظر شما راجع به این مطلب  ()


  • همیشه با منی
    نویسنده: یک دوست یکشنبه 87/2/8 ساعت 8:54 صبح

    چندگاهیست وقتی می گویم: «اللهم کل لولیک الحجة بن الحسن» با آمدن نام دلربایت دلم نمی لرزد.
    چندگاهیست وقتی می گویم: «صلواتک علیه و علی آبائه» به یاد مصیبتهای اهل بیتت اشک ماتم نمی ریزم.
    چندگاهیست وقتی می گویم: «فی هذه الساعة» دگر به این نمی اندیشم که در این ساعت کجا منزل گرفته ای.
    چندگاهیست وقتی می گویم: «و فی کل الساعة» دلم نمی سوزد که همه ساعاتم از آن تو نیست.
    چندگاهیست وقتی می گویم: «ولیا و حافظا» احساس نمی کنم که سرپرستم، امامم کنار من ایستاده و قطره های اشکم را به نظاره نشسته است.
    چندگاهیست وقتی می گویم: «و قائدا و ناصرا» به یاد پیروزی لشکرت، در میان گریه لبخند بر لبم نقش نمی زند.
    چندگاهیست وقتی می گویم: «و دلیلا و عینا» یقین ندارم که تو راهنما و نگهبان منی.
    چندگاهیست وقتی می گویم: «حتی تسکنه أرضک طوعا» یقین ندارم که روز حکومت تو بر زمین، من هم شاهد مدینه فاضله ات باشم.
    چندگاهیست وقتی می گویم: «و تمتعه فیها طویلا» به حال آنانی که در زمان دراز حکومت شیرین تو طعم عدالت را می چشند غبطه نمی خورم.
    اما چندگاهیست دعای فرج را چند بار می خوانم تا هم با آمدن نامت دلم بلرزد، هم اشکم بریزد، هم در جست و جویت باشم، هم سرپرستم باشی، هم به حال مردمان عصر ظهور غبطه بخورم و هم احساس کنم خدا در نزدیکی من است و تو ذخیر? خدایی که همیشه با منی.


    نظر شما راجع به این مطلب  ()


  • چگونه حضرت مهدی(ع) در پنج سالگی آمادگی کامل رهبری را یافته است؟
    نویسنده: یک دوست شنبه 87/2/7 ساعت 9:37 صبح

    همان طوری که در روایات اسلامی آمده است، امام مهدی(عج) پس از شهادت پدر بزرگوارش حضرت امام حسن عسکری(ع)، بلافاصله به پیشوایی و امامت مسلمانان رسید، یعنی هنوز پنج سال از عمر شریفش سپری نشده بود، که امام مسلمین شده و آنچه از مایه های روحی و فکری که برای امامت لازم بود، فراهم داشت. زیرا امامی که در سنین کودکی به پیشوایی روحی و فکری مردم مسلمان رسیده و مسلمین حتی در کشاکش آن همه موج ویرانگر، خویشتن خویش را به دوستی و پیروی از او گماشته اند، مسلما باید از دانش و آگاهی و گستردگی دید، دانا بودن در فقه و تفسیر و عقاید، بهره ای چشمگیر و زیادی داشته باشد. چون در غیر این صورت ، نمی تواند مردم را به پیروی از خویش ترغیب کند.
    باری، امامان ما در موقعیتهایی بودند که پیروانشان از کوچک و بزرگ می توانستند با ایشان بجوشند و به آسانی، از بازتابهای وجودشان بهره گیرند؛ حال آیا امکان دارد که کودکی، مردم را به قبول امامتش بخواند، و این دعوت را مدام در برابر چشم و گوش همگان انجام بدهد و مردم پنهان و آشکار به وی بگروند، و حتی در راه گرایش خویش از بذل جان و مال هم نهراسند، اما از چگونگی حال و روز امام آگاهی نداشته باشند و مسئله «امامت و پیشوایی در کودکی» مردم را به جستجو پیرامون کشف حقیقت و ارزیابی امام کودک و پرس و جو درباره او را ندارد؟ و آیا ممکن است که سالها بر موضع گیری پیشوایانه امام و رابطه همیشگی او با مردم بگذرد، اما باز هم پرده از چهره حقیقت کنار نرود و چگونگی اندیشه و دانش امام- چه کودک و چه بزرگ- آشکار و روشن نگردد؟!
    به فرض محال که مردم نتوانستند واقعیت امر را دریابند، خلافت و نیروی حاکم که همه دشمنی علنی با آن حضرت داشت، چرا برنخاست و پرده از رخساره حقیقت نینداخت؟ آیا برایش امکان نداشت؟ و آیا اگر امام کودک هم مثل همه کودکان بود و از سطح تفکر و اندیشه ای بزرگ برخوردار نبود، بهترین دستاویز برای بیان بی لیاقتی ها و بی ارزشی های امام به دست خلفای غاصب و ظالم نمی افتاد تا به پیروان امامان عرضه کنند، و آن ستارگان درخشان را بکوبند؟ زیرا اگر اثبات بی لیاقتی یک انسان چهل پنجاه ساله که سرمایه های فراوان علمی و تجربی زمانش را داراست ، به مردم عادی مشکل باشد، اثبات عدم لیاقت یک کودک، در رهبری مردم مسلمان کار مشکلی نخواهد بود.
    اگر امام خردسال، از دانش و سطح تفکر عالی برخوردار نبود، خلفای معاصرش خیلی راحت می توانستند جنجال به پا کنند و مردم را از دور او پراکنده نمایند، اما سکوت آنها و تاریخ گواه و شاهد است که امامت در سنین کم، پدیده ای واقعی در زندگی امامان معصوم(ع) بوده است، و خلفا نیز حقیقی بودن امامت این بزرگواران را، در مقام عمل و فکر دریافته بودند و می دیدند که چنانچه خردسالی امام را هم بهانه کنند، باز پیروز نخواهند شد. زیرا حتی یک مورد هم نشان نمی دهد که با وجود خردسال بودن، با پرسش و یا مشکل روبه رو شوند و در پاسخ آن به تنگنا افتاده باشند.
    خلاصه پیشوایی در سنین کودکی، پدیده ای است که دو تن از نیاکان او نیز یعنی امام جواد و امام هادی(ع)ف در سن هفت و هشت سالگی به آن رسیده اند. اما پدیده امامت در کودکی، در زمان حضرت مهدی(عج) به اوج خود رسید.(1)
    پی نوشت: 1- یکصد پرسش و پاسخ پیرامون امام زمان(عج)، ص70


    نظر شما راجع به این مطلب  ()


       1   2      >